کد مطلب:134743 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:265

چرا امام حسین در روزگار معاویه دست به قیام نزد
زمینه های قیا علیه حكومت بنی امیه در روزگار معاویه زیاد بود و امام حسین (ع) هم آنها را به خوبی می دانست و در تعداد نامه هایی كه برای معاویه نوشت و پاسخهایی كه به آن نامه ها داده شد، به این مسائل اشاره كرده است. این نامه ها فراوان است كه به برخی اشاره خواهیم كرد.مثلا در نامه ای آمده است:

«هیهات ای معاویه، صبح و روشنی، سیاهی شب را رسوا نمود و درخشش نور خورشید، نور چراغ را زیر نور خود گرفت. برتری دادی و از حد گذشتی و انحصار طلبی نمودی تا این كه ستمگری نمودی؛ منع كردی تا حدی كه بخیل گشتی، ستم نمودی و از حدود خارج شدی. به صاحب حق بهره اش را ندادی تا این كه شیطان بهره ی فراوان و سهم كاملش را برگرفت...» [1] .

در نامه ای دیگر چنین نوشت:

«اما بعد، نامه ات به من رسید و در آن یادآور شدی، اموری از من به تو رسید كه تو از آن امور نسبت به من روی برتافتی و حال آن كه من بدون آنها نزد تو شایسته ام. [بدان] كه خوبی ها به این امور كه تو گفتی ره نمی برد و تنها خداوند آن را جبران می كند».


اما این كه یادآور شدی چیزی از من به تو رسید؛ بدان كه چاپلوسان سخن چینان، تفرقه افكنان میان جمع آن را بد رسانده اند، دروغ گفته اند، گمراهان».

«من خواستار جنگ با تو نیستم و با تو اختلافی ندارم؛ من در ترك آن از جانب تو از خداوند بیمناكم و عذر دارم به سوی تو و دوستان ستمگر و ملحد تو؛ حزب ستمگران و دوستان شیاطین».

«مگر تو قاتل حجر بن عدی، ازمردم كنده و یاران نمازگزار و عابد او نیستی كه بر ستم برآشفتند و بدعت را رسوا نمودند و امر به معروف ونهی از منكر می نمودند و در راه خدا از سرزنش سرزنش گران بیمناك نبودند. تو آنها را از سر ستم و دشمنی بعد از آن كه سوگند استوار خوردی و عهد و پیمان جدی به آنان سپردی، آنها را كشتی؛ قول دادی كه به خاطر اتفاقی كهب ین تو و آنها رخ دهد آنها را مؤاخذه نكنی؛ تو با این كار نسبت به خداوند جرأت پیدا كردی و گستاخ شدی و به عهد و پیمان او بی اعتنایی كردی.

«مگر تو قاتل ابن الحمق دوست پیامبر (ص) و خاندان او، آن عبد صالح نیستی و بعد از این كه أمان دادی او را كشتی؟

مگر تو مدعی نبودی كه زیاد بن سمیه، تولد یافته بر فرش برده ای از قبیله ی ثقیف است؟ و پنداشتی كه او فرزند پدر توست و پیامبر (ص) فرمود: فرزند از آن خانه ای است كه در آن به دنیا آمد و بدكار باید سنگسار شود. تو سنت پیامبر (ص) را ترك نمودی و از هوای نفست پیروی نمودی، پس او را بر مسلمانان چیره ساختی تا آنهاه را بكشد و دست و پای شان را قطع نماید و چشمانشان را میل كند و بر صلیب كشد. گو این كه تو از این امت نیستی و آنها از تو نیستند».

«مگر تو دوست حضرمی ها نبودی كه زیا بن سمیه درباره ی آنها نوشت كه آنها بر دین علی (ع) هستند و تو به او نوشتی كه هركس بر دین علی (ع) باشد آنها را بكش و او هم كشت و به فرمان تو مثله كرد. دین علی (ع) همان دین پسر عمویش، محمد (ص) است كه بر تو و پدرت آن را لازم گردانید و به واسطه ی آن است كه اكنون در جایت نشسته ای.


«گفتی كه به خودت و دینت و امت محمد (ص) بنگر و از تفرقه میان این امت و این كه آنها را وادار فتنه گردانی، بترس؛ [بدان] كه من فتنه ای بزرگتر از حكومت تو بر این امت سراغ ندارم و برای من و دینم و امت محمد (ص) چیزی بزرگتر و مهمتر از جهاد با تو سراغ ندارم».

«گفتی، اگر تو را منكر شوم، مرا منكر خواهی شد و اگر با تو حیله كنم با من حیله خواهی كرد، پس آن چه كه به نظر تو می آید انجام ده و حیله نما. امید دارم كه حیله ی تو به ضرر نرساند و بر كسی ضرری بدتر از خود تو نباشد؛ چون تو سوار بر مركب جهلت گشته ای و به پیمان شكنی شیفته ای. به جانم سوگند كه تو به هیچ شرطی پایبند نیستی و با كشتن آنهایی كه بعد از صلح و عهد و پیمان كشته ای، پیمان شكستی؛ تو آنها را بدین خاطر كشته ای كه ذكر فضیلت ما را می كردند و حق ما را مهم می شمردند. البته خداوند فراموش نمی كند كه تو را به تهمت مؤاخذه كند و به خاطر كشتن دوستان او به تهمت و تبعید اولیای او از خانه های شان به دیار غربت». [2] .

لذا پژوهشگر از راز قیام نكردن امام حسین (ع) در روزگار معاویه با وجود بهانه هایی برای قیام، می پرسد چرا این بهانه ها و زمینه ها حضرت (ع) را به قیام در برابر معاویه وانداشت و او را به قیام در برابر یزید واداشت؟

پاسخی كه برای این پرسش در نظر داریم آن است كه عدم قیام امام (ع) در روزگار معاویه، علل واقع گرایانه دارد كه غفلت از آن ممكن نیست. آن چه در پی می آید، خلاصه ی این اسباب و علل است.



[1] ابن قتيبه، الامامة و السياسة، ج 1، ص 195 و 196.

[2] الامامة و السياسة، ج 1، ص 189 و 190. و أعيان الشيعه، ج 4، بخش اول، ص 143 تا 146.